در حال اتصال به بانک
گروه تاتر مهر چهار فصل، زمستان
🔹نویسند و کارگردان :اسداله اسدی
🔹بازیگران شهران باقری............................. فرهاد فرشته خیرالهی........................ مژگان امین طاهری............................. افشین سحر مهدوی............................. ماهور و حسن جویره............................. صدای اسفندیار 🔹گروه کارگردانی دستیار کارگردان.................... آزاده رضایی مدیر صحنه............................. مهرداد جلالی منشی صحنه......................... عسل یزدانی شهرزاد بهشتی دستیار صحنه ............... فاطمه روح الهی طراح صحنه.......................... بهناز بهادری اجرای دکور: ................... پیام میرکی طراح و اجرای نور............... هادی شبان طراح لباس........................ الهام فیاض آهنگساز............................. ساسان حافظی اجرای موسیقی............... نیما جاویدی 🔹قطعات انتخابی شبانه (2) یه شب مهتاب شعر: احمد شاملو آهنگ: اسفندیار منفردزاده باصدای: فرهاد مهراد برف شعر: نیمایوشیج ( با تغییراتی از فرهاد ) آهنگ و صدا: فرهاد مهراد بادِ نوبهاری شعر: سعدی آهنگ و صدا: محسن نامجو ساخت تیزر: محمد زارع عکاس: محمد زارع تصویربردار........................ عباس محمدی ضبط صدا........................ پیمان ملاحسینی ......................................... استودیو رادین صدای شهر طراح پوستر و بروشور..... رضا نصر روابط عمومی................. ایمان وانونی تولید.............................. حمید اکبری با سپاس بسیار از: مسیح فقیهی نیا اکرم رفیعی و با تشکر از: امیر صفایی پور، محمدعلی میانداراصفهانی، امیرحسین پرورش، علی رفیعی وردنجانی، مهدی زرگر٫ امین باباسالاری، مهران رسول زاده، سیاوش پرهام، محمد سمیعی، سوسن دریس، آذر قاسمی، آرزو شیروانی، مهناز تقی زاده، رضا مرادی زاده. آبان و آذر 1403 همه چیز از پاییز هزار و سیصد و نود و هشت شروع شد. درست تر بگویم آذر نود و هشت. هنوز بلای کوید 19 جهان را گرفتار نکرده بود. روزهای خوشی بود. سرمای هوا لذت بخش بود و دور هم جمع شدن در اتاقی کوچک در موسسۀ "همین حوالی" در خیابان سیدعلیخان کوچۀ ؟ کلمات گفته می شد و یکی یکی بر کاغذِ سفید می نشست. فرشته بود و شهران و آرزو و آزاده و امین و رضا مرادی زاده و مهناز تقی زاده که هر بار با سازش می آمد و قطعه ای می نواخت و بعد می رفت. نمایشنامه تکه تکه نوشته می شد. یادم است نامی هم یافت "شانزدهم دی ماه، اصفهان" و سپس تر "یادهای اصفهان". اما جهانِ سادۀ ما در لحظه ای فرو ریخت. ویروسی غریب از ناکجاآبادِ جهان آمد و بر آدمیان تاخت و زندگی بشر را دگرگون ساخت. همه از هم می گریختند. حتی خاکسپاری مُردگان رنگِ دیگری گرفته بود. بر چهره ها ماسک نشسته بود. سیاه، سفید؛ زرد، قرمز، سبز و رنگ های دیگر. پناهگاهی نبود. جهان نااَمن شده بود و جایی برای زیستن نبود. ترس بود و وحشت و حیرت. یادم است اواخر اسفند همان سال برای آخرین بار در میدانِ نقشِ جهان جمع شدیم. میدانِ با آن عظمت و شکوه، خالی از آدمی و سوت و کور بود. سرزندگی و حیات از میدان گریخته بود. دیّاری نبود. ولی ما سرخوشانه گفتیم و خندیدیم و عکسهایی هم به یادگار گرفتیم. سالی رفت. سالی آمد. ویروس همچنان بر زندگی و آدمی می تاخت. حسرتِ گفتگو و صحنه با ما بود و دورِ هم بودن و با هم بودن. روزگارِ سختی بود. بیماری بود. مرگ بود. مرگ رُخ در رُخِ مردمان ایستاده بود. زندگی و حیاتِ آدمی چه ساده از دست می شد و شد. اما "آدمی چاره ساز است. " دانایی بر بیماری غلبه کرد و هستی اندکی آرام گرفت. سالِ چهارصد و یک نمایشنامه منتشر شد و روی صحنه را ندید. بازیگران سالِ نود و هشت که همراه و همپای نوشتنِ نمایشنامه بودند و شخصیت ها و داستان با گفته ها و حس های آنان جان یافته بود همچنان بودند اگرچه کسانی رفتند که از رفتنشان هم گریزی نبود. اقتضای دورِ زمانه است چنین رفتارها و رفتنها. تا اینکه به دعوتِ دوستی در تابستان چهارصد و دو و به همت موسسۀ دانش و خانم اکرم رفیعی کتاب رونمایی شد و برای نخستین بار یکی از دهلیزهای نمایشنامه را بچه های گروه خواندند. باز از روزگارِ گذشته یاد آمد که کاش این "شعرِ ناتمام " روی صحنه ببیند حالا که جهان قرار گرفته است گویا. همه پذیرفتیم و بعد از فراز و فرود بسیار از چهاردهم فروردین چهارصد و سه تمرین آغاز شد و ادامه یافت تا امروز و اکنون بر صحنه.
اگر بلیت را برای فرد دیگری تهیه مینمایید، مشخصات ایشان را وارد کنید.
در صورت ناخوانا بودن روی تصویر کلیک کنید.
در حال بارگزاری